دلنامه ای برای مردمان عشق و آبادی ( روستای ناتر ) که همواره میزبانان لبخند بودند و حافظان طبیعت . برای آنها که همیشه سخاوتشان در دوستی و وفاداری جاریست و ماندگار . و برای برادر خوبم بابک شمس ، که آن روزها بسیار کوچک بود و در پی درس و تحصیل و مدرسه ، اما شاهدی با انصاف و هنردوستی بامرام بوده و هست . کم کم خود هم در کنار برادرش بهنام شمس و سایر دوستان ، هنر را به زندگی و آینده اش پیوند داد و هم به عنوان بازیگر و هم به عنوان روزنامه نگاری موفق پا به دنیای حرفه ای هنر و مطبوعان گذاشت . مهمترین ویژگی بابک فراموش نکردن هویت ، اصالت و گذشته خود و مردمانش بود و هست ، تا جائی که بدون شرم و خجالت و تشویش ، از حرفها و متلکهای ویروسهای مخرب ، کفش و کلاه و لباس محلی خود را به تن کرده و در مراسم و مناسبتها شرکت میکرد . در این دوره ای که متاسفانه بعضی از جوانان از معرفی پدر ، این یگانه پشتوانه هر فرزند ، تنها به دلیل نداشتن شغلی در خور توجه و معمولی مانند کشاورزی ، دامداری ، کارگری و سایر شغلهای مهم و باعث افتخار برای ما ، و باعث خجالت ( از دیدگاه آنان ) به دوستانشان خودداری میکنند ، چنین حرکتهایی و ثبت وبلاگ و وبسایتی به نام روستای ناتر بسیار با ارزش و شایان تقدیر است.
سلام به بابک عزیزم و همه مردمان خوب و خونگرم و مهمان نواز دیار کوهستان ، که شرف به سفره رنگین نفروختند و سالهاست عشق را سفره میهمانان خود ساختند . بهشت ایران زمین ( ناتر ) سلام.
این بهشت و برکت خدا برای ساکنین اهل معرفت است .بابک جان ممنون و سپاسگزار مهرت بوده و هستم . هر بار بلافاصله بعد از شنیدن این نام ، نام بزرگان و مهربانان آن دیار که اهل( حکمت ) بودند و به روشنایی ( مهتاب ) در ذهنم نقش میبندد . من و ماهایی که در این تکرار و تکرار و روزمرگی ، آنان و گرانقدرترین کسان خویش را از یاد برده ایم و بعضی اوقات ، در تارو پود اندیشه بی ریشه ی خود دست و پا میزنیم . دلتنگم برای بوی علف ، نسیم صبح و شب ، دمی کنار رود ،قدمی پشت روستا ، همراهی با چوپانان و گله داران با شرافت ،عطر نانی که مادران و زنان روستا میپزند و محصول دل است خمیرش، همه وجود . از گندمی که مردان و زنان صادق و بی آلایش مه و سرما ، بدون اینکه تو را بشناسند و بپرسند کیستی تعارفت میکنند . در حوالی ما شهر زده ها ، آخرین بار کی و در چه تاریخی ، تعارف بدون چشمداشت و تاوان را دیده ای؟
بابک جان قدر خود و جایی که بر آن گام برمیداری را بدان . تو میراث دار همه آنانی هستی که خاک ناموسشان بود ، ناتر و خرمشهر و بستان و سوسنگرد نمیشناختند . وقتی نام ایران و ایرانی در میان بود و آشفتگی مام وطن بگوششان رسید ، از همین سبزی و آب و علفی که من و شما از آن سرخوش میشویم و بهره میگیریم گذشتند و رفتند و رفتند و رفتند . ناتر بهشت کوچک خود را با بهشتی وسیع تر معاوضه کردند و ماندگار شدند در سینه تاریخ . و خوبانی که ماندند و با اشک چشم و دعا و احساس یاریگرشان بودند . وطن ، خاک ، میهن پرستی ، سن وسال نمی شناسد . هر کس و با هر تفکر و دین و آئینی در برابر هر سلسله و سلاح و سرب و سرنیزه ای می ایستد و جان فدا میکند .همانطور که شمس ناتری های شهید جانشان را برای این آرمان فدا کردند و شهدای دیگری که در حال حاظر به ذهن ندارم و بد نیست که در پایگاه ناتر بهشت کوهستان ، از این بهشتیان هم یادی کنیم .
بابک جان پیشنهاد به نمایش گذاستن عکسهای صحنه و پشت صحنه فیلمهایمان در ناتر بسیار به جا و به موقع بود . در هفته دفاع مقدس قرار داریم و من به مناسبت سالروز شروع جنگ تحمیلی علیه کشورمان عکسهایی از اولین فیلممان خاطره را که سرآغازی بود برای ورود و آشنایی با ناتر و مردمان نازنینش هدیه مهربانیشان میکنم . بی وفائیست اگر یادی نکنیم از بزرگ معرفت و مهمان نوازی ( زنده یاد حکمت شمس ) و بانوی مهربانی که خدا میداند همین حالا که از او مینویسم صدایش را به وضوح میشنوم و به یاد دارم ( زنده یاد مهتاب شمس ) روحشان شاد و قرین رحمت و آمرزش و آرامش باد. و همینطور بهنام عزیزم که واسطه ای شد برای فصلی از زندگیم از سال 1368 تا به امروز .
( سعید روحی ، مهرماه 1391 )
عکسهای صحنه و پشت صحنه فیلم داستانی ( خاطره ) که توسط دوست خوب و هنرمندم ( امیر سالاری ) یکی از اساتید مسلم عکاسی در استان و کشور گرفته شده است .
برای دیدن سایر عکسهای زیبا و دیدنی از روستای ناتر روی ادامه مطلب کلیک کنید.
ادامه عکسها از صفحه قبل
عکسهای صحنه و پشت صحنه فیلم داستانی ( خاطره ) که در روستای زیبای ناتر ، تابستان سال ۱۳۶۸ با موضوع دفاع مقدس ضبط و پس از دو سال توقیف بودن ، بنا به سلیقه مدیران آن وقت تلویزیون تابستان ۱۳۷۰ پخش گردید .
در روزهای آینده عکسهای بیشتری از این فیلم و روستای زیبای ناتر را برای شما دوستان به نمایش میگذارم .
و دو عکس از سیروس هاتفی تدوینگر فیلم خاطره که ده سال پس از ساخته شدن این فیلم تصمیم به کوچ اجباری گرفت و سالهاست که با خانواده خود در بلژیک زندگی میکند . عکسهای زیر آخرین روز حضورش در ایران و یک روز قبل از پرواز به خارج از کشور را نشان میدهد . نکته جالب توجه اینکه آقای هاتفی هنگام تدوین فیلم خاطره مدام از دیدن تصاویر زیبای روستای ناتر و طبیعت بکر آن به وجد می آمد و همیشه از من میخواست که در سفری به آنجا همراهمان باشد ، اما هربار بنا به دلایلی قسمت نمیشد ، تا اینکه موضوع سفر یا کوچش به خارج از کشور پیش آمد . هر چند من و سایر دوستان، از رفتنش غمگین بودیم اما میخواستیم در آخرین روز و آخرین ساعات حضورش در ایران خاطره خوب و خوشی را بدرقه سفرش کنیم . به اتفاق او و دوستان دیگر مانند رسول سپاهی عزیز که عکسهای زیر از اوست و بهنام شمس و مازیار ابوطالبی به ناتر آمدیم و یک روز تمام در آنجا بودیم به همه جا سرک کشیدیم از کلبه های روستایی و چشمه کنار روستا ، تا کوه مجاور و دره پائین .سفری یک روزه اما پر از خاطره . هنوز پس از سالها ، هرازگاهی که خطی از او میرسد یا صدایش را میشنویم از شیرینی آن سفر و یادآوری آن لحظات در غربت میگوید . امیدواریم که همه ایرانیان و پارسی زبانان در هر کجای جهان که سکونت دارند همواره خوب و خوش و پیروز باشند.
و سایر عکسهای صحنه و پشت صحنه فیلم داستانی ( خاطره ) که در چالوس و نوشهر تصویربرداری شد.