سلام حمید هامون . تو را خوب میشناسم ، چون تو خود منی ، تو آئینه تمام نمای احساسات ، افکار و مظلومیت من و دوستان بلند پرواز منی که در آن دوران ، همچون پرنده ای بال شکسته ، در قفس تن محبوس بودند و توان پرواز نداشتند .
هنگامی که بر پرده نقره ای اولین کلمات را با آن شور و احساس تکرار نشدنی بیان کردی به خود میبالیدم که من چقدر حمید را میشناسم . انگار سالها در همسایگی ما بودی و هر روز میدیدمت .
هامون ، حمید هامون شد الگوی جوانانی که بین سنت ، عرفان ، عشق ، زندگی ، روشنفکری و مدرنیته دست و پا میزدند و همیشه هم مورد تمسخر و نیش و کنایه قرار میگرفتند . با تو یاد گرفتیم عاشق شویم . آموختیم بخوانیم نا خوانده ها را . بگوئیم ، فریاد بزنیم ، گریه سر دهیم و در نهایت دل به دریا بزنیم .
حمید جان تو مرید علی بودی ، عشق به حسین داشتی . پیوندی مجنون وار با ، علی عابدینی . مهشید و دکتر و عظیمی و دیگران تو را نفهمیدند و دیوانه ات خواندند ، تو را وادار به جدائی کردند ، عقب مانده و غیر قابل تحمل نشانت دادند اما این تو بودی که نشان دادی عاشق کیست و معشوق بی لیاقت از آن همه شور و احساس کودکانه که نشان از صداقت تو بود به پول پناه برد و تنهایت گذاشت .
یاد دیالوگ آنیک شفرازیان که در نقش مادر بزرگ به تو میگفت ( آی آی آی حمید جان ، تنهائی؟ غمخوار نداری؟ تنهات گذاشته؟ ) تو برای ما حکم علی عابدینی را داشتی که شیفته اش بودی . چقدر نوع حرف زدنت ، لباس پوشیدنت ، خندیدن و غر زدنت به همه خصوصا جوانان سرایت کرده بود . یادم هست که فیلم را با چند دوست در سینما آزادی برای چندمین بار میدیدم ، ضبط صوتهایی را در دست تماشاچیان دیدم که همه دیالوگهایت را ضبط میکردند . کیفهایی که به سبک تو بر دوش می انداختند و ...
ما که تو را تنها نذاشتیم ، بعد از گذشت سالها هامون شدنت باز هم برای ما همان تازگی روز اول را داشتی پس چرا بی وفائی پیشه کردی و ما را تنها گذاشتی ؟ این رسم رفاقت نبود . حتی دخترت هم از رفتنت گله دارد و میگوید طاقت دیدن هامون و دیگر فیلمهایت که یکی یکی روانه سینما میشود را ندارد . ما از تو گله میکنیم و او هم از ما و همه کسانی که بر سفره معرفتت از تو میخوردند و میبردن ،اما دیگر حتی یادی هم از خانواده ات نمی کنند.
این روزها وقتی خیلی دلم میگیرد بیشتر دلتنگ دیدنت میشوم . اما هر چه بگذرد بیشتر از پیش مطمئن میشوم که تنها هامون زندگی من تو هستی و بس.
تقدیم به خسرو شکیبائی عزیز به بهانه سالروز سفرش ( سعید روحی )