علی معلم: سینمای ما از چالوس و کندوان آنطرفتر نمیرود
مردم قطعا مشتاق شناخت فرهنگها و خطههای مختلف ايران هستند.اما کبود آثار بومی و روند تولیدات آپارتمانی و کافی شاپی ذائقه آنها را عوض کرده و شاید احساس شود فیلمهای قومنگاردیگر خریدار ندارند. اما واقعا اگر یک درام پرکشش با شخصیتپردازی مناسب در یک منطقه با فرهنگ منحصر به آن خطه ،روایت شود و به لحاظ کارگردانی، بازیگری، فیلمبرداری و غیره غنی باشد باز هم آن اثر سینمایی، تماشاگر نخواهد داشت .
دلیل این که بیشتر فیلم های سینمایی از نظر موضوع و جغرافیا در تهران می گذرند، چیست؟ مشکل بودجه یا دشواریهای تولید در این شرایط؟
سینمای ایران ضعف مالی دارد و به همین دلیل اغلب آثار ساخته شده یا در تهران میگذرند یا در فضایی شبیه تهران. در بسیاری از آثار سینمایی ما جغرافیا اساسا هیچ ارزشی ندارد اما در فیلم هایی نیز جغرافیا و لوکیشن ها به لحاظ محتوایی و ساختاری در فیلم هویت دارند. بی شک اثری که همه اجزای آن با یکدیگر سنخیت دارند و در راستای یک هدف کار میکنند میتواند تاثیرگذارتر باشد.
سینما هیچ وقت پرداختن به موضوع اقوام و اقلیمهای مختلف را به صورت جدی دنبال نکرده است.این کم کاری از سوی مدیریت سینما بوده یا بیمیلی فیلمسازان به روایت داستانها و موقعیتهای بومی؟
بیشتر فیلمسازان جغرافیای ایران را به طور کامل نمی شناسند، آن وقت است که سینمای ما بیشتر از ( چالوس و کندوان) به جای دیگری نمیرود و ما در آثار سینمایی کمتر فضا و جغرافیای جدید میبینیم.
آثار سینمایی یا در خیابانهای شیک تهران میگذرند یا بعضی برای نمایش روشنفکری، فیلمشان را در پایین شهر و میان بافتهای فرسوده متراکم از جمعیت میسازند.
شناخت صحیح از اقوام مختلف یا به تصویر کشیدن سرزمین مادری از سوی کارگردانهایی که در محیطی غیر از تهران زندگی میکنند میتواند در نمایش ویژگیهای قومی و آداب و رسوم این مناطق موثر باشد؟
از عناصر لازم یک فیلم خوب، سنخیت داشتن محتوا با مکان و زبان اثر است. وقتی فیلمساز با شناخت از یک اقلیم فرهنگ کامل آن را به تصویر بکشد باعث می شود این آداب و رسوم تکرار و برای بسیاری یادآوری شود. بخشی از کم کاری سینما در روایت کردن فرهنگ اصیل ایرانی برمی گردد، به بی سوادی نسبت به سرزمین ایران و بخشی به اقتضاعات مالی. به طور مثال وقتی فیلمسازی جنگ را درک نکرده و شرایط آن را لمس نکرده اگر بخواهد بدون شناخت از جبهه و جنگ اثری بسازد به ضرر آن فرهنگ عمل کرده و اثرش آن فرهنگ را احیا نمیکند بلکه ارزشهای آن زیر سوال میبرد.
روایت فرهنگ اصیل ایرانی و آداب و رسوم اقلیمهای مختلف چقدر برای مخاطب بینالمللی سینمای ایران جذاب است؟
رفتارهای بومی و اصیل هر خطه برای انسانهای مختلف جهان جذاب است، به طور مثال در بسیاری از آثار ژاپنی فرهنگشان را بسیار پرجزئیات به تصویر میکشند تا در مخاطب نهادینه شود. آداب مرگ و ... در آثار ژاپنی برای همه دنیا جذاب است. به طور مثال در نمایش فیلم سینمایی «ازدواج به سبک ایرانی» در آمریکا دیدم که برای مخاطبان فرنگی، فرهنگ اصیل ایران چقدر جالب است و کاملا با فیلم ارتباط برقرار کرده اند. پس یک اثر از قصههای اقوام مختلف با فرهنگ و آداب اصیل میتواند در حین نشان دادن به ترویج آنها کمک کند، زمان ثابت کرده بشر همواره به سمت سنتهای مفید و اصیل سوق داشته است.
به واسطه همین محترم دانستن فرهنگ اصیل ایرانی میتوان به سینمای ملی دست یافت، این طور نیست؟
دقیقا همین طور است. زنده یاد علی حاتمی در این زمینه مثال زدنی است. مراسم افطار ایرانی در فیلم «قلندر» را به زیبایی تصویر کرده است، دعای قبل از اذان به درستی در این فیلم جای دارد. ما ادعای مسلمانی داریم اما سنتهای اصیل دینی و فرهنگی را همواره در سطحی ترین شکل برگزار میکنیم . با انداختن هندوانه در حوض یا غذا خوردن بر سر سفره به طور صرف نمیتوان نشان داد به سنتها پای بند هستیم.
تفاوت آثار علی حاتمی با دیگر تولیدات سینمای ایران در چیست که به مصداق سینمای ملی نزدیک میشود؟
در آثار علی حاتمی سنت ها جعلی نیستند، همه چیز ملموس و واقعی در بستری شاعرانه روایت می شود، آن وقت فرهنگ شخصیتهای فیلمهای او بیهیچ دروغی ما را به گذشته و سنتها ارجاع میدهند.