loading...
كات دوباره 30 نما
بازدید : 79 یکشنبه 22 دی 1392 نظرات (1)
        
             محسن چاووشي و ناگفته هايش

    رفيق من سنگ صبور غمها
                 به ديدنم بيا كه خيلي تنهام

محسن چاووشی سرشار از احساسات پاك و بی آلایشی ایست ، كه ریشه در ذات مهربان و نگرش عمیقش به مردم دارد . با مروری بر كارنامه او به وضوح میتوانیم رد پای حمایت و همدلی او ، از كسانی كه فراموش شده اند و یا مورد بی مهری قرار گرفته اند را ببینیم .در ابتدا چاووشي با پخش چند قطعه از كارهايش موجي جديد در موسيقي ايران زمين براه انداخت و خود را جاودانه ساخت . جواناني كه هر هفته و هر روز از يكديگر ميپرسند ، كار جديدي از چاووشي نيامد؟ مردم ، بله اين مردم بودند كه او را صدا زدند و خواهان او بودند و هستند . مردمي كه فرق هنرمند متظاهر و عوام فريب را از هنرمندان با اصالت و صادق ميدانند ، احساسي كه از دل و جان هنرمندي مانند محسن چاووشي آواز و ترانه ميشود را ميفهمند و حمايتش ميكنند . با اين مقدمه در وصف اين خواننده خاكي ، با معرفت و كار بلد موسيقي كشور ، درد و دلهايش را بخوانيد  و او را بيشتر بشناسيد .

        
  براي ضبط ترانه هاي علي سنتوري پتو را روي سرم كشيدم و خواندم
 
  محسن چاوشی زیاد اهل حرف زدن و گفتگو نیست وهمین شاید باعث شده هر خبر کوتاهی از او در رسانه ها، به شدت مورد توجه قرار بگیرد. وقتی در مورد این پرونده و کلیات آن هم به او گفتیم، خواست که بیشتر بداند. همه جزئیات را گفتیم و بعد کمی سکوت کرد و پس از دقایقی گفت : بیا از فضای مصاحبه و گفتگو بیرون بیائیم و واقعی تر به این اتفاق بپردازیم. تصویرسازی های من درباره این اتفاق خیلی دقیق نیست و لحظات محوی در ذهن ام مانده. بیا بازی را یک جور دیگر شروع کنیم. انگار که قرار است جزء به جزء یک اتفاق را شرح دهیم. هستی؟ 
بودم و اوضاع جوری پیش رفت که می خوانید. این هم یک جورش است دیگر... متوجه اید که؟
 
  •   مکان: تهران، خیابان خوش – هاشمی ، منزل شخصی
هنوز مجوز نداشتم و کم و بیش آثار و قطعاتم را می شنیدم که در مکان های مختلف و سیستم پخش ماشین ها، شنیده می شود. اوضاع مالی خیلی بدی داشتم و شهرداری تنها استودیویی که در حیاط ساخته بودیم و در آن قطعاتم را ضبط می کردم را دستور تخریب اش را داده بود. ظاهرا ینا بر قوانین شهری محیط مسقف در حیاط آن محل داشتن، جرم بود. استودیو را که خراب کردند، دیگر فاصله ای تا آخر دنیا برایم باقی نمانده بود. هیچ انگیزه ای نداشتم و اوضاع مالی و زندگی ام هم خیلی بد بود.
در اوج این شرایط بود که تلفن ام زنگ خورد. جواب دادم و آقایی از آن طرف خط گفت : سلام من شریفی نیا هستم! 
تعجب کردم و قبل از اینکه بیشتر بپرسم، ادامه داد:   حامد شریفی نیا، برادر زاده محمد رضا شریفی نیای معروف!  همان روز و همان لحظه ایشان به من گفت که آقای داریوش مهرجویی  برای فیلم جدیدشان می خواهند که بخوانی و چند قطعه بسازی. توضیحات لازم را داد و قرار شد در خانه آقای مهرجویی برای یک جلسه مشترک حاضر شویم و صحبت های لازم را انجام دهیم.
 
       
  •   مکان: اُزگل ، منزل شخصی داریوش مهرجویی
شرایط مالی من جوری بود که حتی پول نداشتم تا بالای شهر بروم. آدرسی که این دوست به من داده بود و قرار بود در آنجا آقای مهرجویی را ملاقات کنیم حوالی محله  ازگل  تهران بود و با محله ما فاصله زیادی داشت. چاره ای نداشتم و از یکی از دوستانم خواستم که من را به با ماشین اش برساند. باور کن الان باز هم من را بردی به همان سالها و مرور این خاطرات حالم را بد می کند. خلاصه رفتیم و نشستیم و بعد از سلام و احوالپرسی و آشنایی، آقای مهرجویی صحبت هایش را شروع کرد:  بعضی از کارهایت را شنیده ام و فضایی که تو می خوانی خیلی به فضای فیلم جدید من نزدیک است.  خیلی با احترام گفتم آقای مهرجویی، من تا به حال کار موسیقی فیلم نکرده ام و هیچ شناختی هم در این باره ندارم. ولی ایشان توضیح دادند که قرار نیست موسیقی فیلم را بسازم و از من چند قطعه برای این فیلم می خواهند که بسازم و بخوانم. بعد فیلم نامه ای را به من دادند و گفتند برو این را بخوان و شروع کن.


       
 
فیلمنامه را خواندم و بعد دو نسخه از آن تهیه کردم و دادم به حسین صفا  و امیر ارجینی  خواستم که آنها برای آن و با موضوعیت و محوریت اش، ترانه بنویسند. ترانه سروده شد و تنها چیزی که از حذفیات این ترانه یادم مانده، مصرع: علی بی نوای سنتوری  بود که من خیلی هم دوستش داشتم. آقای مهرجویی به شدت درگیر تلفیق سنتور در این قطعه بود و خیلی سفارش کرده بودند. من هم زمانی که موسیقی قطعات را می شاختم فقط به این فکر می کردم که خدایا سنتور را چطور وارد کنیم؟
از طریق یکی از دوستانم با فردی به نام  محسن حسینی  آشنا شدم. ایشان نوازنده سنتور بودند و خیلی ها هم تعریف اش را می کردند. اما از بد قصه، منزل اش در قم بود و این کار را برای من خیلی سخت می کرد. از همان دوستی که با ماشین اش من را به منزل آقای مهرجویی رسانده بود، خواستم که به قم برویم. بنده خدا قبول کرد و بی هیچ درخواستی و رفاقتی من را پیش این دوست نوازنده برد. همان روز و با یک بدبختی زیاد روی ملودی سنگ صبور  سنتور زدیم و با برخی وسایل دم دستی ضیط اش کردیم. کارها را پیش آقای مهرجویی بردیم و ایشان گفتند: نه اینها اصلا خوب نیست. همه بخش هایی که سنتور زده شده را حذف کنید. با آقای اردوان کامکار صحبت کرده ایم و ایشان قرار است برایمان سنتور بزنند.


     
در دلم گفتم خوب این را از اول می گفتی تا ما تا قم نمی رفتیم! دوباره باید ملودی ها را از اول و بدون سنتور می زدیم و ضبط می کردیم. هیچ امکاناتی را واقعا نداشتم و دیگر نمی دانستم چکار باید بکنم. دوباره مجبور شدم زنگ بزنم به یکی از دوستان و از او بخواهم که کیبورد اش را برای یک شب به من قرض دهد. آن دوستم با این کیبورد کار می کرد و برنامهمی رفت و درواقع منبع در آمد اش همبن کیبورد بود. بزگواری زیادی کرد ویک شب دیگر به من قرض اش داد. یک میکروفن قدیمی هم از همان استودیویی که مجبور شده بودیم خراب اش کنیم، بیرون کشیدم و نشستم برای ضبط کارت ها. خوب یادم هست که آن زمان کامپیوتر من، از آن سیستم هایی بود که کارت صدایش on board بود!  
حالا داستان داشتیم سر محل ضبط کارها. نه استودیویی بود و نه مکان مناسبی که در آن بشود وکال (صدای خواننده) را در آن ضبط کنم.


    
 
  •    تهران، خیابان خوش – هاشمی ، منزل شخصی
چاره ای جز این نداشتم که در خانه و در یکی از اتاق هایمان کار ضبط را انجام بدهم. به کمک مادرم یک پتو را با میخ به جلوی پنجره زدیم و دیوارها را هم با پتو پوشانیدم تا صدا نپیچد. مادرم از اتاق بیرون رفت و با یک پتو از بیرون، در اتاق را پوشاند. خودم هم از این طرف در یک پتو آویزان کردم تا بتوانم در نهایت فضایی را در اختیار داشته باشم که در آن بشود وکال گرفت. بعد از همه این ماجراها، پتو را کشیدم روی سرم و در همان شرایط خواندم  و همه وکال را ضبط کردم. از زیر پتو که بیرون آمدم، علی سنتوری  به دنیا آمده بود. همان نسخه هم نهایی شد و پخش شد.
 
           
  •   مکان: اُزگل ، منزل شخصی داریوش مهرجویی
در قرار بعدی، آقای مهرجویی بود و من و آقای کامکار. قطعه زخم زبون  فقط پذیرفته نشد و قرار شد که تنظیم آنرا خود آقای کامکار بر عهده بگیرند. همان روز آقای کامکار قرار استودیو گذاشتند و با هم رفتیم برای ضبط مجدد زخم زبون  خوب یادم هست که ایشان یک 206 دنده اتومات داشتند و با هم به استودیویی واقع در میدان جمهوری رفتیم. کار را خواندم و دوباره ضبط شد. در آن دوره خیلی ها سعی داشتند که آقای مهرجویی را از تصمیم اش منصرف کنند تا مندر این پروژه قرار نگیرم. خیلی ها مستقیم این اتفاق ها را به من می رساندند تا من شرایط ات چندان خوب نباشد. اما آقای مهرجویی با قدرت روی تصمیم شان ایستادند و تا آخر هم کم نیاوردند. بعد در اولین اکران این فیلم در سعد آباد وقتی همه مردم سرپا ایستادند و دست زدند، ظاهرا خود آقای مهرجویی به همه مخالفان حضور من یک نگاه پر معنایی داشته و خیلی ها درباره آن نگاه آقای مهرجویی به من گفته اند.


      
 
  •   من ، بهرام رادان، و بقیه ماجرا...
دوران توقیف فیلم از راه رسید و آن اتفاقات و لحظات بد. در یکی از رستوران های بالای شهر به همراه آقای  فرازمند  و  بهرام رادان  جلسه ای را داشتیم با این موضوعیت که بهرام رادان به جای من روی این قطعات بخواند. از قبل هم می دانستم که این اتفاق افتاده و چیزی به من نگفته اند. اما ظاهرا صدای آقای رادان رو ی این قطعات ننشسته بود و آقای مهرجویی راضی نشده بود. راستش را بخواهید من از اینکه فیلم به خاطر صدای من توقیف شده بود حس خیلی بدی داشتم. باور کنید حتی راضی بودم صدای من هم از فیلم حذف شود ولی کار همه راه بیفتد و فیلم اکران شود. در آن جلسه به هیچ نتیجه ای نرسیدیم. یعنی نمی شد هم به نتیجه ای رسید. بعد به گوشم رسید که آقای مهرجویی همچنان روی مواضع خود ایستاده و اصرار دارند که فیلم با صدایمن بیرون بیاید. بعد هم که آن جمله معروف ایشان در رسانه ها منتشر شد تا بک جورهایی حررف آخر را زده باشند: بیشتر خانواده های ایرانی اگر نان هم سرسفره شان نباشد، یک سی دی محسن چاوشی دارند...
          
  •   مکان : سینما فلسطین، روز اولین اکران سنتوری 
اولین اکران فیلم در سینما فلسطین بود و من به همراه همسرم رفتی که فیلم را ببینیم. من جزو آخرین کسانی بودم که وارد سالن شدم. اصلا جا نبود و خیلی سخت توانستیم بنشینیم. اقای فرازمند و اقای شایسته هم بودند. تا آخر فیلم نشستم و تماشا کردم. فیلم تمام شد و همه در حال ترک سالن بودند ولی من هنوز سرجایم نشسته بودم. فقط می خواستم ببینم اسمم در تیتراژ هست یا نه... اسمم مجوز گرفته بود یا نه؟

تیتراژ تمام شد و اسمم نبود. ننوشته بودند و دلیلش را هم هیچوقت نفهمیدم...

7 – 8 ماه گذشت  داستان فیلم هر روز وارد فاز جدیدی می شد. خودم هم خسته شده بودم. بعد یکی از دوستانم زنگ زد و خیلی راحت گفت :  فیلم لو رفت..بیا من سی دی اش را هم دارم...  گفتم : باورم نمی شه، غیر ممکنه...  رفتم و سی دی را ازش گرفتم . رویش نوشته شده بود : سنتوری  زنگ زدم به بهرام و فرازمند. گفتند از از روسیه و کانادا لو رفته و خلاصه داستان سنتوری با همان تماس، برای من تمام شد... 


      
 
 
بازدید : 74 یکشنبه 22 دی 1392 نظرات (0)

                 

 

          

امام حسین ( ع ) در روز عاشورا ، هنگامی كه از همه سو مورد تاخت و تاز و ناجوانمردی دوستان دیروز و دشمنان امروز قرار گرفته بود ، تنها به برادرش و یار و یاور فداكارش ، حضرت ابوالفضل العباس می اندیشید . امام  میدانست كه اگر برادرش بود ، احدی به خود ، اجازه نزدیك شدن به كاروان و خیمه های او را نمیداد و نام ابوالفضل ، لرزه بر اندام دشمنان  امامت می انداخت . اين ويديو كليپ  ، زمزمه ها و درد و دلهای امام حسین ( ع ) است ، با برادر  و علمدارش ،حضرت عباس ، با مداحی حاج محمود كریمی عاشورای 1392 . ويديو را ميتوانيد در سايت آپارات  مشاهده كنيد.

www.aparat.com/saeedryra 


بازدید : 89 یکشنبه 22 دی 1392 نظرات (0)

        

سریال فاخر و زیبای در چشم باد کاری درخشان از استاد مسعود جعفری جوزانی  در مدت هشت سال ساخته و پخش گردید . این سریال بازیگران جوانی را به عرصه سینما و تلویزیون معرفی کرد که شاخص ترین آنها نیوشا ضیغمی است در نقش یک دختر روستایی که قرار است با عباس جوانی از یاران میرزا کوچک خان جنگلی ازدواج کند . هفت قسمت ابتدایی این مجموعه بیشتر حول محور این پسر و دختر عاشق و حمله نیروهای قزاق به جنگل  میچرخد. نكته جالب صحبت كردن با لهجه گیلانی نیوشا ضیغمی و تفاوت بسیار با نقش های این روزهای او در فیلمهاست .

www.aparat.com/saeedryra

بازدید : 134 یکشنبه 22 دی 1392 نظرات (0)

        

            

اشك تمساح حكایت خودشیفتگان ، فریبكاران و دروغگویان است . آنهایی كه با هزار حیله و ترفند و خود را پشت نقاب آدمیت جا زده و تا میتوانند از همه ، پل و نردبانی برای پیشرفت و سعادت خود میسازند و به محض عبور از پل ، دیگر جز خویشتن كسی را نمیبینند و نمیشناسند . قدر دان زحمات دلسوزانی كه صادقانه برایشان گام برداشتند نیستند  ، بلكه با  وقاحت ، زشت ترین الفاظ را نثار آنان میكنند . چند سكانس از تله فیلم داستانی اشك تمساح با بازیگری هوشنگ رضایی ، افشین رشیدی ، سارا دوستی و... به كارگردانی سعید روحی .

براي مشاهده بخشهايي از اين فيلم ميتوانيد به نشاني: www.aparat.com/saeedryra

مراجعه فرماييد.


          

               براي ديدن عكسهايي از اين فيلم به ادامه مطلب مراجعه نماييد

بازدید : 137 یکشنبه 29 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

     

مسیر شیشه ای برای تقدیر از راهداران زحمتكش ساخته شده است . آنانی كه در سرما و گرما ، در جاده ها حضور دارند و به محض شكل گیری مانعی در مسیر حركت من وشما ، برای برداشتن آن كوشش میكنند . این ویدیو با امكانات و زمانی بسیار محدود ، زمستان ۱۳۹۰ در ، فشم و ارتفاعات دیزین ضبط گردید كه یكی از بدترین خاطرات من و همكارانم در چند سال گذشته بود . وقتی در سینما و تلویزیون افراد تازه وارد و بی تجربه ، برنامه ساز شوند و خود را متخصص در همه امور بدانند ، باید هم خانه سینما تعطیل و عواملش خانه نشین شوند . تقديم به ابوالفضل صادقي نازنين ، محود رضايي و عادل حضرتي تصويربرداران خوب و حرفه اي اين كار ، امير سالاري عزيز كه به من افتخار داده و همراه ما شد . محمد رضا قلي پور كه بسان دوره هاي فيلمسازي فيلم كوتاه ، نپرسيد و ندانست و اعتماد كرد و همقدممان شد . خشايار سام ، جوان محجوب و متين و هنرمند ، با اينكه در ابتداي راه قرار دارد ، اما بسيار هوشمندانه با تحقيق و مطالعه و تمرين توانسته به هم در تئاتر و هم در فيلم موئثر واقع شود . و همه دوستاني كه بي غل و غش و بدون فخر فروشي و خودبزرگ بيني كه متاسفانه اين روزها آفتي شده در كار هنر با ما يار بودند .

 

           عكسهاي پشت صحنه ويديو كليپ مسير شيشه اي

 

 

بازدید : 87 یکشنبه 18 فروردین 1392 نظرات (0)

           عسل بديعي با هفت سيمرغ بلورين پرواز كرد

بازيگر جوان سينماي ايران عسل بديعي چند روز قبل و در هفته آغازين سال 1392 بر اثر بيماري جان به جان آفرين تسليم كرد. بديعي كه اولين فيلمش را با كيانوش عياري آغاز كرده بود چند سالي به عنوان بازيگر جوان و با استعداد سينما در پروژه هاي مختلف سينمايي و تلويزيوني به ايفاي نقش پرداخت . همه رسانه ها و سايتهاي داخلي و خارجي از فيلمها و كارنامه بازيگري اش گفتند و نوشتند اما مهمترين و بهترين نقش عسل بديعي امضاي كارت مخصوص اهداي عضو پس از مرگ بود . او بسان فيلم بودن يا نبودن كه هميشه و همه جا به دنبال اهدا كننده خود براي پيوند ميگشت و دنيا را سفر ميكرد ، اينبار بدون اينكه كسي به دنبال او و خانواده اش بدود ، رضايت بگيرد  ، فكر و جسم و روحشان بيمارتر گردد ، خود ، در كمال اراده و صحت عقل و انديشه ، اعضاي بدنش را به ساير هموطنان اهدا كرد تا هفت خانه و هفت خانواده و هفت محله و هفت شهر  ، از سلامتي و حضور عزيزانشان شاد و خرسند شوند. آفرين بر تو و روح بلندت . آمال و آرزوي اكثر بازيگران سينما دريافت سيمرغ بلورين بهترين بازيگري ايست كه اينبار عسل بديعي با بازي در بهترين و واقعي ترين نقش زندگي خود توانست هفت سيمرغ بلورين از مردم و خانواده هاي بيماران و همه ايرانيان هنردوست ، دريافت كند و هزاران هزار سيمرغ از خداوند متعال براي اين عمل خداپسندانه اش ، انشاالله... عسل بديعي ، فردا جسمت را به خاك ميسپارند اما هفت عضو ، از اعضاي بدنت ، با هفت جسم و صاحب جديد ، براي بدرقه ات مي آيند و در روزگار ما مي مانند تا خوبي و بزرگي و بخشش تو را براي همگان بازگو كنند.

            عسل بديعي و بازي در آخرين سكانس زندگي

            عسل بديعي

             عسل بديعي

                   عسل بديعي

         عسل بديعي

                                       عسل بديعي    

 

 

 

بازدید : 98 جمعه 11 اسفند 1391 نظرات (0)

  دومين بخش كاريكاتور هنرمندان سينماي ايران و فوتباليست ها

 

 

 

   

   

   

   

   

   

   

   

   

   

   

   

   

   

   

 

    

 

 

      كات دوباره 30نما با سعيد روحي

 

 

 

 

     

   

   

    امين حيايي

   

   

   

   

   


   

بازدید : 147 پنجشنبه 12 بهمن 1391 نظرات (0)

 

 

    


رسانه ملي خصوصا تلويزيون در ايران زمين هم جذاب است هم بي خاصيت ، هم رسا است هم كاهل ، هم آدمي را به عرش ميبرد هم به فرش پيوند ميدهد ، آنهم به دليل استقبال ما ايرانيان اهل شايعه و جنجال و خبر بردن و خبر آوردن . آيا تا بحال به جماعتي كه ساعتها در كوچه و خيابان چشم به دعوا و مشاجره و گفتگوي دو نفر كه نه آنها را ميشناسند و نه سوژه دعوا مسئله آنهاست چشم دوخته اند برخورد كرده ايد؟

اين خصوصيت منفي ما ايرانيان است ، البته نه همه  ، اما متاسفانه بيشتر هموطنان  در مقابل هزاران خصوصيات مثبت و خوب و مثال زدني اين استعداد منفي را هم با خود يدك ميكشند .

فقط كافيست خبري يا شايعه اي را بشنويم ، بدون تحقيق و تفحص از صحت آن ، دست از كار و زندگي خود شسته و به هر وسيله اي كه شده آن خبر را به گوش دوست و فاميل و آشنايان آنهم با آب و تاب و  شاخ و بال دادنش ميرسانيم.

حال اگر كسي همين برخورد را با ما و در ارتباط با موضوعات خصوصي و شخصي مان انجام دهد زمين و زمان را به باد فحش و ناسزا ميگيريم و چنان مظلوميتي از خود نشان ميدهيم كه انگار در تمام تاريخ جز به ما به هيچ كس جفا نشده است.


    


چندي ايست   كه   نام    مجري   توانا   و   انديشمند    صدا  و  سيما    دكتر فرزاد جمشيدي به هر بهانه اي سر زبانها افتاده و همه سايتها و وبلاگها و نشريات زرد و قرمز و بنفش با هيجان خاصي آن را دنبال كرده و هر روز با يك تيتر جعلي و دروغين و خيالي سعي در بالا بردن آمار خود در جذب مخاطب دارند اما به چه قيمتي؟ به قيمت هتك حرمت به حريم شخصي و خصوصي يك انسان؟ به قيمت ايجاد شايعه و شائبه و شبهه در افكار مردم كه همواره هنرمندان علي الخصوص مجريان مهربان و صميمي رسانه همچون دكتر جمشيدي را   از خود ميدانند؟ به قيمت از دست رفتن آبروي يك انسان؟ به قيمت بستري شدن در بخش مراقبتهاي ويژه و ابتلائ به انواع بيماريهاي فكري و جسمي؟؟؟؟!!!!!!!!!


طبق قانون جمهوري اسلامي ايران و قوه قضائيه هيچ كس تحت هيچ شرايطي تا اعلام رسمي مراجع قضائي مبني بر محكوم بودن فرد حقيقي يا حقوقي    ،حق به زبان آوردن نام ، مشخصات و  يا نوشتن و علني كردن  يا تحليلي كه شائبه محكوميت آن فرد را تداعي كند نداشته و ندارد و در اينصورت فرد خاطي ميتواند  از سوي مقامات قضائي   احضار و تحت پيگرد قانوني قرار گيرد.


حال پرسش من از شما خواننده محترمي كه با سماجت و كنجكاوي در احوالات شخصي مجري ديندار  ، عالم و با خداي رسانه ملي دكتر فرزاد جمشيدي سبب بروز هزاران مشكل براي او و خانواده او شديد اين است كه اگر همين اتفاق روزي براي شما رخ دهد و دوستان و اقوام و خويشاوندانتان   بدون اثبات جرمي شما را متهم جلوه دهند چه ميكنيد؟ آيا ظرفيت خواندن و شنيدن هزاران نقل و قول از سايتهاي جعلي و وبلاگهاي قارچ گونه را كه بدون هيچ نظارتي هر روز سبز ميشوند  داريد؟ وبلاگها و وبسايتهايي كه نويسندگان آن حتي جرات و شهامت نوشتن نام خود را زير مطالب خودشان هم ندارند و عمدتا با نام مستعار مانند ويروسهاي مخرب و مزاحم نيش ميزنند و از اين طريق روزي ميخورند. انگلهايي كه اگر تمام پزشكان دنيا هم جمع شوند دارويي براي از بين بردنشان پيدا نميكنند مگر ايستادگي من و شما در مقابل آنها و نخواندن و نشنيدن نقل و قول نكردن هرزنامه هايشان.


   


براي دكتر جمشيدي اين داناي مهربان و انديشمند   صحت و سلامت آرزو ميكنم و از خداوند برايش صبر تا بتواند در اين آشفته بازار بي مهري تاب و توان تحمل نيش و كنايه و رندي دغل دوستاني كه حالا با غيبتش لبخند رضايت بر لبانشان جاريست و از او با آن همه دانش و معلومات هيچ نياموختند و حسد را پيشه بي ريشه خود ساختند بياورد.

خداوند همه ما را به راه راست هدايت فرمايد . آمين

سعيد روحي بهمن ماه 1391

بازدید : 214 پنجشنبه 12 بهمن 1391 نظرات (2)

   

 

 

به گزارش نامه، فرهاد اصلانی در یادداشتی در «آسمان» به مسئله این روزهای سینمای ایران اشاره کرده است:

فرهاد اصلانی: ساعت 2 بعدازظهر بود اس‌ام‌اسی برای من رسید که امشب فیلم «من مادر هستم» ساعت هشت در سینما آفریقا اکران می‌شود، فیلمی که من در آن بازی کرده بودم. باور نمی‌شد با دوستی که در دفتر آقای موسوی، تهیه‌‌کننده کار می‌شناختم تماس گرفتم و گفتم باورم نمی‌شه یعنی بعد از یک سال و نیم فیلم اکران می‌شه؟ گفت آره. اکران این سانسش هم به نفع یک موسسه خیریه است. ولی البته ممکنه برادران انصار بریزند و فیلم را پایین بکشند، درست مثل فیلم «خصوصی» به شوخی گفت ممکنه کتک هم بخوری. گفت بلیت برای همسر و دخترت هم کنار بذارم؟ گفتم نه اگر قراره کتک بخورم‌بذار تنها باشم. گفتم پس اگر خبر جدیدی شد بهم بگو. ساعت پنج شد زنگ زدم، گفت اوضاع روبه راهه. گفت بیانیه انصار رو بخون رو سایت‌ها اومده.


  

خوندم دیدم به وزیر ارشاد تا ساعت 7 فرصت دادن که فیلم رو بیاره پایین. ساعت هفت زنگ زدم گفت فیلم را دادستانی خواسته. کمی بعد نا‌امیدانه رفتم به سمت سینما، توی راه به این کلمات فکر کردم. دادستانی، انصار حزب‌الله، کتک خوردن، بستن، گرفتن، مگر من کی‌ام؟


    


رسیدم دم سینما جمعیت آدم‌های آشنا، خبرنگارا، همکارام، مردم. کم‌کم یادم اومد من بازیگرم از دست وزیر ارشاد، رئیس تلویزیون، رئیس هنر‌های نمایشی جایزه گرفتم، الان هم فیلمم داره اکران می‌شه. بودن تو اون نبود. مردم در سکوت فیلم رو دیدن بعد دست زدن اشک رو تو صورت خیلی‌ها دیدم، اومدیم بیرون جیرانی رو دیدم چقدر پیر شده بود

      

وسط برادران حزب‌الله داشت تند‌وتند مثل همیشه حرف می‌زد. برگشتم خونه حسین فرح‌بخش برام پیغام داد که شنبه برادران حزب‌الله ساعت 11 دم در ارشاد به نشانه اعتراض جمع می‌شن.

ما هم در حمایت سینما باید بریم دم در وزارت. دوباره افکار عجیب وغریب سراغم اومد و شب طولانی‌تر از همیشه شد.

      


شنبه ساعت 11 رفتم جمهوری پشت یه موتور نشستم. موتوری تو هیاهوی ماشینا فهمید من هنر پیشه‌ام ازم پرسید گلشیفته فراهانی واقعا دیگه برنمی‌گرده؟ گفتم بعید می‌دونم، گفت حیف، هنرپیشه خوبی بود. رسیدم دم‌وزارت چند تا تهیه‌کننده سینما که احساس کردم همشون چقدر پیر شدن و خبرنگار‌های جوون و برادران انصار البته با فاصله با قیافه‌های عصبانی و شعار‌های مرگ بر ... مرگ بر ... از همه این لحظات فقط چهره دختر جوونی رو که یک پلاکارد دستش بود و روش نوشته شده بود بگذارید سینما زنده بماند با چهره‌ای بغض کرده، فقط یادم مونده. توی خیابون جمهوری اسلامی پیاده داشتم قدم می‌زدم. نمی‌دونستم کجا باید برم. بعد دیدم نمی‌دونم کی هستم.


    

صدای شعار‌های دم وزارت توی سرم می‌پیچید: مرگ بر ... مرگ بر... مرگ بر سینمای ... یه آقایی زد رو شونه‌ام برگشتم باخنده گفت با من عکس می‌گیری؟ بی‌اختیار گفتم باشه. گفتم می‌شه به من بگی اینجا کجاست؟ گفت خیابان جمهوری اسلامی. گفت کجا می‌خوای بری گفتم نمی‌دونم. گفتم من کی‌ام؟ گفت مارو مسخره کردی؟ گفتم نه، گفت بازیگر روسری آبی هستی. 17، 18 سال پیش اون کارگره رو بازی می‌کردم توی فیلم روسری آبی. وقتی نوبر رفت بغض کردی منم با بغض تو بغض کردم. آخه من عاشق بودم. گفتم نمی‌دونم چرا امروز فکر می‌کنم تبهکارم، شایدم اختلاس کردم، گفت نه تو بازیگری، فیلم «من مادر هستم» رو بازی کردی یهو همه چی یادم اومد.


    


یادم اومد برای دیدن فیلم «سرب» از پادگان لشکرک پیاده تا تهران اومدم چون پول نداشتم، فقط پول بلیت سینما رو داشتم.

یادم اومد از بچگی از سگ می‌ترسیدم و اولین بار جلوی دوربین رفتم با یک سگ توی سریال «امام علی» در نقش یزید بازی کردم. از ترس اینکه اخراج بشم ترسم رو از همه قایم کردم. یادم اومد وقتی از اسب افتادم پایین مربی سوارکاری مجبورم کرد رو همون اسب سوارشم تا ترسم بریزه.

یادم اومد در سریال «پلیس جوان» در نقش افسر مهبادی قرار بود گلوله بخوره تو صورتم و برای اینکه یاد بگیرم چطور بازیش کنم رفتم پیش یه دکتر گفتار درمانی اونم نوار مریضش سعید حجاریان رو به من داد گوش کنم آخه اونم گلوله خورده بود تو صورتش.

یادم اومد برای سریال «خانه در تاریکی» بیست کیلو چاق شدم و هنوز گرفتارشم.

یادم اومد برای بازی کردن توی فیلم «شاخ به شاخ» برای اینکه بدبختی یه معتاد رو نشون بدیم توی جوب کثیف خیابان جهان‌آرا با دست دنبال مواد می‌گشتم، یادم اومد بعد از پخشش یه آقایی تو خیابون منو بغل کرد و گفت ممنونم من بعد از دیدن این کار اعتیادم رو ترک کردم.

یادم اومد در فیلم «سفر به چزابه  » قصه شهدای جنگ رو بازگو می‌کردیم و کارمون گریه بود.

یاد عزیز هنر‌آموز افتادم که توی سریال «امام علی» یه گونی مار واقعی ریختن سرش سر صحنه خواب عقیل و پلک هم نزد چون نور می‌رفت و باید توی یه برداشت می‌گرفتند.

یاد آقای میر‌باقری افتادم که سکته کرده بود و دوربینی داشت اما باز پشت مانیتور می‌نشست و یک چشمشو می‌بست با یه چشم پلان می‌گرفت.

یاد احمد آقالو افتادم که سرطانش عود کرده بود ولی توی فیلم «یه تکه نان» نگران تموم شدن نقشش بود.

یاد فيروز بهجت محمدی افتادم که سر سریال «پری» کار شاپور قریب نصف کار رو بازی کرد و به رحمت خدا رفت و رضا خندان نصف بقیشو با چشم گریون بازی کرد.

یاد خسرو شکیبایی افتادم که گفته بود فیلم مستند «ملاقات با بهروز وثوقی» رو در آمریکا بعد از مرگش نشون بدن.

یاد مریلا زارعی تو فیلم «خرس» افتادم که قرار بود که توی سرمای نمی‌دونم چند درجه زیر صفر بره تو قبر بخوابه و من خاک بریزم روی سرش، نتونستم. کارگردان خودش یه بیل خاک فشرده گلی رو ریخت رو سرش. مریلا آخ نگفت. کات دادن مریلا یه ساعت گریه کرد، فکر کردم فکش شکسته فقط پرسید تو ریختی، گفتم نه.

    


الان دوباره ساعت 2 نصفه شبه. هوا وارونه شده، پلیس از مردم خواسته نیان بیرون. یه گوشه خونه نشستم و به هوای تاریک بیرون نگاه می‌کنم و به اون دختری که پلاکارد دستش بود و نگران تعطیلی سینما بود، فکر می‌کنم، براش دعا می‌کنم و به خودم می‌گم زنده باد سینما.


 فرهاد اصلاني

بازدید : 259 شنبه 30 دی 1391 نظرات (0)

        


 

  پخش شبکه  تلویزیونی  جم می (GEM ME)  از شنبه شب  گذشته  به طور  ناگهانی متوقف شد   تا  حاشیه‌های  این  کانال  ،  پس از قطع سریال  ترکیه ای       «حریم سلطان»،  دستگیری   دوبلورهای  زیرزمینی این  مجموعه  و  تغییر   دوبله سریال  عمر گل لاله  همچنان تداوم یابد!

  


بینندگان شبکه تلویزیونی ماهواره ای فارسی زبان جم، حوالی ساعت 23 شنبه 23 دی ناگهان به جای بازپخش سریال «ایزل»، با تصویر کالر‌بار  مواجه شدند؛ آن هم بدون هیچگونه توضیحی در باب چرایی قطع شدن این کانال.



 حال آن‌که گردانندگان این شبکه ماهواره‌ای، چندی قبل در پی بازداشت تعدادی از دوبلورهای سریال حریم سلطان در استودیویی واقع در منطقه فرمانیه، هر چند اشاره ای به این اتفاق نکردند، اما دست کم با زیرنویس از مخاطبان خود خواستند برای تماشای سری جدید آن «صبوری» به خرج دهند! این بار اما خبری از اطلاع رسانی در شبکه به چشم نمی خورد.

   


اگرچه این بی خبری بلافاصله با ارائه توضیحی در سایت شبکه مذکور جبران شد. سایت شبکه جم دلیل این مسئله را نقل و انتقال های صورت گرفته، بحران اقتصادی جهانی و ارائه برنامه‌هایی با کیفیت تر به بینندگان عنوان کرده است. اما این توضیح نیز برای کسانی که اخبار این کانال ماهواره‌ای و گروه جم را تعقیب می‌کنند، زوایای ابهام‌آمیزی دارد که البته واقعیت ماجرا را باید در موارد دیگری جست وجو کرد.

  

گروه تلویزیونی جم که از طریق ماهواره یاه ست آغاز به کار کرد، تا چندی پیش وظیفه روی ایر بردن و انجام پروایدرها برای شبکه‌ها را نیز در ید قدرت خود داشت. با این حال این شرکت ماهواره‌ای اماراتی، شبکه جم را کنار زده و شرکت دیگری را جایگزین آن کرده است که از حیث مالی و اعتباری، ناکامی تمام عیاری برای گروه جم بود. انتقالی که به گفته طرف اماراتی، ریشه در رویدادهای سیاسی و تحریم های اخیر دارد؛ اما در واقع نوعی شکستن قدرت گروه جم بوده است. اتفاقی که پخش این شبکه روی ماهواره هاتبرد را نیز با مشکل مواجه کرده است.

    

گروه جم اخیراً با کنار رفتن سارا رهبری، یکی از واسطه های روپرت مرداک، غول رسانه‌ای جهان بیشتر از پیش نیز با مشکلات عدیده‌ای دست به گریبان شده است. چهره‌ای که از او به عنوان مدیر فنی شبکه ماهواره‌ای فارسی وان یاد می‌شود و با کنار رفتن از شبکه جم می، به نوعی حمایت‌های مرداک را نیز با خود برد! 

   


همه این موارد سبب شده تا شبکه جم بحران های متعددی را تجربه کند که در نهایت منجر به حذف از روی هاتبرد شده و روشن هم نیست که این توقف پخش تا چه زمانی ادامه خواهد داشت. به ویژه که چندی قبل نیز، دیگر رسوایی این شبکه در تلاش برای جذب سرمایه ایرانیان به خارج از کشور از طریق پخش آگهی‌های بازرگانی در قالب چند شرکت سهامی رقم خورد. اتفاقی که مدیران این شبکه (خانواده کریمیان) را پس از بحران‌های متعدد، باز هم در برابر افشاگری گسترده ای قرار داد که آنان را متهم به طراحی نقشه برای خروج سرمایه ایرانیان به دبی می کرد.

   


در هر حال باید دید این شبکه ماهواره ای که با دوبله و پخش سریال های اغلب ترکیه ای و اخیراً آمریکایی، سعی در جذب توجه بینندگان داشته، چنین حوادثی را چطور از سر خواهد گذراند و آیا می تواند جایگاه خود را در میان سایر کانال های فارسی زبان حفظ کند یا خیر.
 
    

    
بازدید : 318 سه شنبه 26 دی 1391 نظرات (0)

 

 پیمان معادی - قطعه هنرمندان

در پی دو اتفاق بی نظیر در سینمای ایران یعنی انحلال خانه سینما و متعاقب آن حذف روز ملی سینما از تقویم رسمی کشور  . که هر دو  حکم به دستور وزیر محترم ارشاد صادر شد .  مامور محترم اجرای  حکم و دستور  وزیر  ، معاونت محترم سینمایی ایشان ، آقای شمقدری بودند که با جان و دل برای اجرای این احکام  ، که به نفع و صلاح هنرمندان بوده و هست  از هیچ کوششی دریغ نکردند  و  در نهایت شد آنچه که باید میشد .

 هنرمندان و سینماگران در روز ملی سینما هوشمندی به خرج داده و قبل از اینکه دستور انحلال و تعطیلی قطعه هنرمندان بهشت زهرا ، که آخرین  داشته و مالمیک  سینماگران ، که  البته ( برای سفر آخرت است ) صادر شود ، پیشدستی کرده و    به همراه اعضای هیات مدیره خانه سینما  به قطعه هنرمندان رفتند تا قبل از تعطیلی همیشگی ، برای آخرین بار آنجا رفته   و  بار دیگر  بر مزار  یاران و دوستان و عزیزان از دست رفته خود  ، حاضر شدند و با آنان تجدید عهد بستند  که از آرمان و عقیده خود نسبت به سینما ، مردم و کشور دست برنداشته و کوتاه هم  نخواهند آمد .

هنرمندان در بهشت زهرا

هنرمندان بهشت زهرا

سپس با حضور در مرقد مطهر امام راحل(ره) با آرمان‌های امام و انقلاب  و شهدا تجدید میثاق کردند و همدل و هم قسم  شدند برای همراهی با رهبر معظم انقلاب و مبارزه با هر نوع هجمه فرهنگی و هنری 

مزار زنده یاد سیف الله داد

 

 در این مراسم پس از خواندن فاتحه بر سر مزار هنرمندان و جمع شدن بر مزار سیف‌الله داد به عنوان یک مدیر سینمایی برجسته و یکی از روسای سابق هیات مدیره خانه سینما، امیر اثباتی یکی از اعضای هیات مدیره خانه سینما گفت: بانی اصلی نامگذاری روز ملی سینما مرحوم سیف‌الله داد بوده و امروز ما سر مزار این هنرمند جمع شده‌ایم.

کیومرث پور احمد و هنرمندان سینما

محمد مهدی عسگرپور

در ادامه محمدمهدی عسگرپور مدیرعامل خانه سینما افزود:‌ در ابتدا روز ملی سینما را تبریک می‌گویم. قسمت این بود که در تولد صد و سیزده سالگی سینمای کشور، این جا دورهم جمع شویم تا یادی کنیم از عزیزانی که تلاش زیادی در ثبت این روز داشتند مانند مرحوم سیف‌الله داد.

وی ادامه داد:‌ هر کدام از ما خاطرات زیادی داریم. به این روز که می‌رسیم بهتر است یادی کنیم از کسانی که ما پا روی دوش آنها گذاشته‌ایم تا سینما را ارتقاء دهیم. امسال چون بحث برگزار کردن جشن خانه سینما منتفی است به همین دلیل هیات مدیره خانه سینما تصمیم گرفت تا اینجا به همراه هنرمندان گردهم بیاییم.

عسگرپور تاکید کرد: سینمای ایران روزهای سختی را می‌گذراند و امیدوارم به روزهای بهتری برسیم. این روزها هم خاطره انگیز است مانند جشن‌هایی که تا کنون برگزار کردیم اما فعلاً امکان برپایی آن نداریم.

وی با اشاره به روز ملی سینما گفت: ما این روز را فراموش نمی‌کنیم هرچند که آن را از تقویم حذف کرده‌اند و اصرار دارند که روز دیگری را نامگذاری کنند. با اینکه 113 سال از ورود دوربین به ایران می‌گذرد اما وقتی نگاه می‌کنیم انگار نسبت به روز اول فرقی نکرده است. امیدوارم حال خوبی به سراغ سینمای ایران بیاید.

 کیومرث پوراحمد


در ادامه کیومرث پوراحمد کارگردان و یکی از دبیران سابق جشن خانه سینما عنوان کرد: از دوره ساسانیان می‌خواستند اشکانیان را از تاریخ حذف کنند در صورتی که وقتی به تاریخ مراجعه می‌کنیم درباره اشکانیان زیاد نوشته شده‌است این مقوله حذف از گذشته هم وجود داشته اما باید بدانیم هیچ چیزی را نمی‌شود حذف کرد. آرزو می‌کنیم تفکر حذف، حذف شود.

 

فرهاد توحیدی نایب رئیس هیات مدیره خانه سینما هم افزود: جشن سینمای ایران 15 دوره برگزار شد اما ما با توجه به اینکه امسال نمی‌توانستیم این جشن را برگزار کنیم در هیات مدیره پیشنهاد دادیم که این روز در مزار هنرمندان جمع شویم تا آن را به یک سنت تبدیل کنیم. هر سال از خرداد تا شهریور ماه ما جشن می‌گرفتیم امروز هم آغاز جشن شانزدهم است. امیدواریم از سال آینده این سنت پا برجا بماند و ما یاد کسانی که در کنار ما بودند را گرامی بداریم.

پوراحمد عسگرپور و سایر هنرمندان سینما

وی ادامه داد: با توجه به این سنت صبح به اینجا بیایم و عصر را جشن بگیریم. شادی فضیلت بدی نیست و امیدواریم از سال آینده نیز این برنامه برگزار شود.

 امین تارخ در کنار کیومرث پوراحمد

 امین تارخ بازیگر سینمای ایران هم گفت: ظاهر قضیه به نظر می‌رسد ما حالت دو گانه‌ای داریم. واژه جشن و حالتی که هم اکنون در ما وجود دارد شرایط غریبی به وجود آورده‌است. عسگرپور بانی خیر این برنامه شد و مابقی هیات مدیره نیز این شرایط را برای امروز فراهم کردند.

وی عنوان کرد: اما این حرکت امروز ما نمادین است که بر سر مزار سیف‌الله داد هستیم. یعنی از یک مدیر سینمایی در حال تجلیل هستیم. این مراسم درست روز ملی سینما برگزار می‌شود و به نظر می‌رسد هیچ دلیلی برای ناامیدی نیست. همین که همه آمدند یعنی سینما زنده است و غیرقابل حذف است.
وی در پایان تاکید کرد:‌ اینکه ما در روز ملی سینما اینجا در کنار هستیم از روی وجد و امید است. امیدواریم آینده شرایط بهتری را برای دوستان سینمایی فراهم کند. امیر اثباتی هم تاکید کرد: دوستان هنرمندی که امروز در میان ما قرار دارند به نمایندگی از صنف خود آمده‌اند و امیدوارم هرچه زودتر در جمع بزرگتری دور هم باشیم.

 فرشته طائرپور اولین نفر


فرشته طائرپور تهیه‌کننده سینما نیز گفت: اینکه ما امروز در مزار هنرمندان گرد آمدیم نشان از تعلق ما به سینمای ایران دارد. نسل جوان، امروز را به یاد بسپارند و آن را به آینده نیز منتقل کنند. جشنی که امسال بگزار می‌شود یکی از به یاد ماندنی‌ترین‌هاست.
در پایان این مراسم اعضا هیئت مدیره خانه سنیما با همراهی جمعی از هنرمندان در مرقد حضرت امام خمینی(ره) حاضر شدند و با آرمان‌های بنیانگذار انقلاب اسلامی تجدید میثاق کردند.

هنرمندانی چون محمدمهدی عسگرپور، امین تارخ، فرهاد توحیدی،‌ کمال تبریزی، رخشان بنی‌اعتماد،علیرضا داوود نژاد ، جمشید گرگین ، محمد سریر، ریما رامین‌فر، پیمان معادی ،حمید دهقان‌پور،سیروس ابراهیم زاده ، محمدرضا موئینی، جعفر پناهی، کامران قدکچیان، محمدرضا دلپاک، غلامرضا موسوی، عزیز ساعتی، عزیزالله حمیدنژاد، امیر اثباتی، فرشته طائرپور، کیومرث پوراحمد، امیر جعفری، باران کوثری و... در این مراسم حاضر بودند.
 

( سعید روحی - کات دوباره سینما )

 سایر عکسهای سینماگران در قطعه هنرمندان را در ادامه مطلب مشاهده نمائید

بازدید : 119 دوشنبه 18 دی 1391 نظرات (0)

         

در اينكه هنرمندان ، انسانهاي غير قابل پيش بيني و به اصطلاح عام عجيب و غريبي هستند شكي در آن نيست . هر چند وقت ميبينيم يا ميشنويم كه فلان بازيگر يا فلان كارگردان سينما كار غير معمولي را انجام داده است .

مثلا همين ديروز اخبار از پناهندگي دو بازيگر سينماي فرانسه به روسيه ميگفت ، اولي خانم بازيگري بوده كه به دليل بد رفتاري با فيلها در كشورش ديگر تاب ماندن در كشور را نداشت و به كشور ديگري كوچ كرد . ديگري بازيگر شناخته شده سينماي فرانسه و جهان  (ژراردو ديپارديو ) كه در فيلمهاي بسياري بازي كرده مانند دانتون ، كريستف كلمب و ...به ايفاي نقش پرداخت .


 

 

اين آقا فقط به دليل مبارزه با اداره دارايي يا ماليات فرانسه مبني بر عدم پرداخت ماليات در قبال گرفتن دستمزدهاي كلان از دولت روسيه تقاضاي پناهندگي كرده و قيد مليت و نژاد و قوم و قبيله را زده است . آقاي پوتين و دولت روسيه هم با آغوش باز از اين پيشنهاد استقبال كرده است.

 

بگذريم و برسيم به كشور خودمان و هنرمندان سينماي ايران . چندي پيش از طريق يكي از دوستان با خبر شدم كه سركار خانم  ( ستاره اسكندري ) چند روز در طول هفته به يك مغازه نانوايي ميرود و در آنجا كار ميكند .


اول كمي جا خوردم كه بازيگر تلويزيون و تئاتر در نانوايي؟؟؟!!! بعد گفتم لابد ايشان ميخواهند نقش نانوايي را در يكي از فيلمها و يا تئاترها بازي كنند ، خب آمده تا از نزديك با همه زواياي اين حرفه آشنا گردد كه اين بسيار خوب است و جاي تقدير و تحسين دارد از اين همه پشتكار . اما بعدا معلوم شد نه ، نقش و تئاتر و سينمايي در كار نيست و ايشان دوست دارند در نانوايي كار كنند !!!!! حالا خود ببينيد و پي به هدف اين خانم بازيگر تئاتر و تلويزيون ببريد.


سعيد روحي

بازدید : 96 دوشنبه 18 دی 1391 نظرات (0)

مطلع شديم بازيگر خوب و دوست داشتني سينما و تلويزيون ( باقر صحرارودي ) در بستر بيماريست. صحرارودي كه پيشينه اي تئاتري دارد كار خود را از بيست سالگي در عرصه هنر آغاز كرد و در فيلمها و سريالهاي بسياري به ايفاي نقش پرداخت . از جمله كارهاي او ميتوان به سريال سايه همسايه ، كوچه اقاقيا ، فيلم سينمايي سگ كشي و تعداد زيادي كار در زمينه تئاتر ، سينما و تلويزيون نام برد. براي اين بازيگر خوب سينماي ايران آرزوي صحت و سلامتي و بازگشت به عرصه هنر را داريم.

بازدید : 163 دوشنبه 18 دی 1391 نظرات (0)

 

 

محمد رضا ستوده در مطلب طنزی در روزنامه جهان صنعت می نویسد: 

 

فرج الله سلحشور در رابطه با پخش فیلم «خانواده محترم» در خارج از کشور گفت که اگر چهار نفر از اینها را اعدام کنید حساب کار دستشان می‌آید!
تحلیل: قبل از هر چیز باید اشاره کنم که آقای سلحشور از جان چند فقره انسان صحبت می‌کنند!

 

 

بگذریم... باز هم آقای سلحشور درفشانی و گوهرپراکنی کردند و دست نوازشی به سر اهالی سینما کشیدند! این‌بار ایشان اعتقاد دارند برای هدایت کردن سینماگران باید کار فرهنگی انجام داد و آنها را اعدام کرد. فقط مشکل اینجاست که کارهای فرهنگی ایشان کمی درد دارد! در واقع ایشان معتقدند برای هدایت بخشی از سینما باید بخش دیگری را اعدام کرد!
یکی از کسانی که واقعا می‌تواند اوضاع سینما را سر و سامان دهد به‌طور جد آقای سلحشور است. اگر زمام امور سینما را به ایشان بدهند،یک روز از ساعت هشت صبح شروع می‌کنند، یک عده را اعدام می‌کنند، گردن یک عده را می‌زنند، بسیاری را مثله می‌کنند و هر ماه یک تکه از اعضای بدنشان را برای خانواده آنها می‌فرستند. تعدادی را به شهرک سینمایی دفاع مقدس می‌برد و با تانک از روی آنها رد می‌شود، گیس بانوان را می‌برد، دختران جوان بازیگر را زنده به گور می‌کند، خانه سینما را مین‌گذاری می‌کند، جمجه عبدالرضا کاهانی را باز می‌کند تا ببیند در سر او چه می‌گذرد تا بفهمد منظور او از فیلم بیخود و بی‌جهت چیست! اصغر فرهادی را به موشک می‌بندد و به سمت محل برگزاری اسکار پرتاب می‌کند! کمال تبریزی را به «اتاق تمساح‌ها» می‌اندازد تا عبرتی باشد برای مارمولک‌سازهای جوان!
محمدرضا گلزار را داخل کوره آدم‌سوزی شخصی‌اش که در منزل دارد می‌اندازد!
خلاصه تا بعدازظهر با کمک آقای شورجه همه را از بین می‌برند و فقط خودشان دو نفر باقی می‌مانند. سپس از بعد از غروب شروع می‌کنند به تولید آثار فاخر و ارزشی. جشنواره فجر نیز با شرکت همین دو نفر با شکوه هر چه بیشتر
 برگزار می‌شود

 



بازدید : 204 دوشنبه 18 دی 1391 نظرات (0)


 (بهمن مفيد ) اين هنرمند پيشكسوت تئاتر و سينماي ايران را چندي پيش  در كنار  ( بهزاد فراهاني )  نويسنده و بازيگر تواناي كشور  و  همينطور  استاد  اخلاق و ادب  سينما  ،  استاد  (جمشيد مشايخي ) ملاقات كردم  و به درخواست استاد ، آنان را براي شركت در مراسمي به منظور حمايت و پيشگيري از سرطان  تا شهرستان بابل همراهي كردم .

 در طول اين همراهي كه افتخار آن نصيب بنده شد ،با هنرمندان پيشكسوت سينما از گذشته و خاطرات آنها ، تا احوالات امروز سينماي ايران گفتيم و شنيديم . در نهايت هر كدام از اين عزيزان با تشويق حضار بروي صحنه رفتند و دقايقي با مردم همكلام شدند .


 جالب ترين قسمت از صحبتهاي بهمن مفيد پس از پرسشي در ارتباط با كم كاريش در تئاتر و سينماي ايران  اين بود كه ، من كم كار نيستم ، بلكه اصلا كار نميكنم چون اجازه كاركردن به من نميدهند . وقتي به آمريكا ميروم مرا  به چشم يك مامور ايراني نگاه ميكنند و وقتي به ايران مي آيم مرا به چشم يك آمريكايي بيگانه. ( آقايون من سياستمدار نيستم ، هنرمندم ) و فقط آرزوي من رفتن دوباره بروي صحنه و بازي جلوي دوربين سينما و تلويزيون است. 


بهزاد فراهاني و استاد مشايخي هم پس از حاظر شدن روي صحنه مطالب بسيار جالبي در ارتباط با فرهنگ و هنر ( ايران زمين ) ايراد كردند كه با تشويق مدعوين همراهي ميشد . مشروح اين برنامه و صحبتهاي شنيدني اين هنرمندان را بزودي در كات دوباره سينما و سينماتوگراف خواهيد ديد...


سعيد روحي

بازدید : 94 شنبه 16 دی 1391 نظرات (0)


علی معلم: سینمای ما از چالوس و کندوان آنطرف‌تر نمی‌رود

 

مردم قطعا مشتاق شناخت فرهنگ‌ها و خطه‌های مختلف ايران هستند.اما کبود آثار بومی و روند تولیدات آپارتمانی و کافی شاپی ذائقه آنها را عوض کرده و شاید احساس شود فیلم‌های قوم‌نگاردیگر خریدار ندارند. اما واقعا اگر یک درام پرکشش با شخصیت‌پردازی مناسب در یک منطقه با فرهنگ منحصر به آن خطه ،روایت شود و به لحاظ کارگردانی، بازیگری، فیلمبرداری و غیره غنی باشد باز هم آن اثر سینمایی، تماشاگر نخواهد داشت .

دلیل این که بیشتر فیلم های سینمایی از نظر موضوع و جغرافیا در تهران می گذرند، چیست؟ مشکل بودجه یا دشواری‌های تولید در این شرایط؟


 


سینمای ایران ضعف مالی دارد و به همین دلیل اغلب آثار ساخته شده یا در تهران می‌گذرند یا در فضایی شبیه تهران. در بسیاری از آثار سینمایی ما جغرافیا اساسا هیچ ارزشی ندارد اما در فیلم هایی نیز جغرافیا و لوکیشن ها به لحاظ محتوایی و ساختاری در فیلم هویت دارند. بی شک اثری که همه اجزای آن با یکدیگر سنخیت دارند و در راستای یک هدف کار می‌کنند می‌تواند تاثیرگذارتر باشد.


 


سینما هیچ وقت پرداختن به موضوع اقوام و اقلیم‌های مختلف را به صورت جدی دنبال نکرده است.این کم کاری از سوی مدیریت سینما بوده یا بی‌میلی فیلمسازان به روایت داستان‌ها و موقعیت‌های بومی؟

 


متاسفانه از سوی هر دو. اغلب فیلمسازان و مدیران سینمایی بعد از مطرح شدن، دیگر یادشان می‌رود از کدام شهرستان به تهران آمدند و مشغول به کار شدند و به هیچ عنوان درصدد ساخت اثری از قوم و فرهنگی که در آن عمری زیسته اند برنمی آیند.

 

 بیشتر فیلمسازان جغرافیای ایران را به طور کامل نمی شناسند، آن وقت است که سینمای ما بیشتر از ( چالوس و کندوان) به جای دیگری نمی‌رود و ما در آثار سینمایی کمتر فضا و جغرافیای جدید می‌بینیم. آثار سینمایی یا در خیابان‌های شیک تهران می‌گذرند یا بعضی برای نمایش روشنفکری، فیلمشان را در پایین شهر و میان بافت‌های فرسوده متراکم از جمعیت می‌سازند.


  4f2jaqpwe7ta235ln96k.jpg


شناخت صحیح از اقوام مختلف یا به تصویر کشیدن سرزمین مادری از سوی کارگردان‌هایی که در محیطی غیر از تهران زندگی می‌کنند می‌تواند در نمایش ویژگی‌های قومی و آداب و رسوم این مناطق موثر باشد؟


از عناصر لازم یک فیلم خوب، سنخیت داشتن محتوا با مکان و زبان اثر است. وقتی فیلمساز با شناخت از یک اقلیم فرهنگ کامل آن را به تصویر بکشد باعث می شود این آداب و رسوم تکرار و برای بسیاری یادآوری شود. بخشی از کم کاری سینما در روایت کردن فرهنگ اصیل ایرانی برمی گردد، به بی سوادی نسبت به سرزمین ایران و بخشی به اقتضاعات مالی. به طور مثال وقتی فیلمسازی جنگ را درک نکرده و شرایط آن را لمس نکرده اگر بخواهد بدون شناخت از جبهه و جنگ اثری بسازد به ضرر آن فرهنگ عمل کرده و اثرش آن فرهنگ را احیا نمی‌کند بلکه ارزش‌های آن زیر سوال می‌برد.


 


  1vuq01ojz9mje7286k43.jpg

روایت فرهنگ اصیل ایرانی و آداب و رسوم اقلیم‌های مختلف چقدر برای مخاطب بین‌المللی سینمای ایران جذاب است؟


 

 

 

رفتارهای بومی و اصیل هر خطه برای انسان‌های مختلف جهان جذاب است، به طور مثال در بسیاری از آثار ژاپنی فرهنگشان را بسیار پرجزئیات به تصویر می‌کشند تا در مخاطب نهادینه شود. آداب مرگ و ... در آثار ژاپنی برای همه دنیا جذاب است. به طور مثال در نمایش فیلم سینمایی «ازدواج به سبک ایرانی» در آمریکا دیدم که برای مخاطبان فرنگی، فرهنگ اصیل ایران چقدر جالب است و کاملا با فیلم ارتباط برقرار کرده اند. پس یک اثر از قصه‌های اقوام مختلف با فرهنگ و آداب اصیل می‌تواند در حین نشان دادن به ترویج آنها کمک کند، زمان ثابت کرده بشر همواره به سمت سنت‌های مفید و اصیل سوق داشته است.


 

 

به واسطه همین محترم دانستن فرهنگ اصیل ایرانی می‌توان به سینمای ملی دست یافت، این طور نیست؟

 

 


دقیقا همین طور است. زنده یاد علی حاتمی در این زمینه مثال زدنی است. مراسم افطار ایرانی در فیلم «قلندر» را به زیبایی تصویر کرده است، دعای قبل از اذان به درستی در این فیلم جای دارد. ما ادعای مسلمانی داریم اما سنت‌های اصیل دینی و فرهنگی را همواره در سطحی ترین شکل برگزار می‌کنیم . با انداختن هندوانه در حوض یا غذا خوردن بر سر سفره به طور صرف نمی‌توان نشان داد به سنت‌ها پای بند هستیم.


 

 

 

تفاوت آثار علی حاتمی با دیگر تولیدات سینمای ایران در چیست که به مصداق سینمای ملی نزدیک می‌شود؟

 


در آثار علی حاتمی سنت ها جعلی نیستند، همه چیز ملموس و واقعی در بستری شاعرانه روایت می شود، آن وقت فرهنگ شخصیت‌های فیلم‌های او بی‌هیچ دروغی ما را به گذشته و سنت‌ها ارجاع می‌دهند.
 


 

 

بازدید : 89 جمعه 15 دی 1391 نظرات (0)


استاد محمد صالح علا ( کات دوباره سینما با سعید روحی)
دلنامه استاد ،معلم و مراد من در هنر
 
 
        ( استاد محمد صالح علاء ) 
 
 
               برای همدم نازی ، رفیق عشق و اقیانوس نجابت
 
 
                                       ( حسین پناهی )
زنده یاد حسین پناهی ( کات دوباره سینما با سعید روحی)
حسین پناهی دژکوه عزیزمان در یک تمدن روستایی در سال 1335 به دنیا آمد و در سال 1383 با یک تمدن جهانی از دنیا رفت . حسین پناهی عزیزمان فرهنگ روستایی را با شعر فرا مدرن آشتی داد و حماسه های مردم ولایات را با زبانی جهانی دراماتایز کرد.
او در میان همین چند سال همه نسیم های سرگردان را گرد هم آورد.نسیم هایی که بیهوده در خریطه ی انسانی ما پرسه میزنند. نسیم های عاطل و باطل را را شبانی کرد و به سمت جغرافیای زیبا شناسی ایران فرستاد.امروز اگر بازی های بزرگش را با شگرد کودکانه میبینیم و حظ می کنیم ، امروز اگر شعر و صدای طنازش را می شنویم و حالی به حالی می شویم ، امروز اگر ...دلم می سوزد ، در آخرین دیدار قرار شد در یک تله تئاتر دو نفره به وجه منولوگ(تک گویی) در کنار هم باشیم ودر کنار هم جهان تنهایی مان را واردشعر فرا مدرن اجرا کنیم ...پرسیدم : حسین جان بیا با دفتر من قرارداد بنویس بگو از تلویزیون برایت چه مبلغ بگیرم ؟ گفت : محمد جان من پول نمی خوام تو به جای پول برای من یک موبایل بخر ...آن وقت من گریه کردم و لای گریه هایم به او گفتم چشم .
استاد محمد صالح علا ( کات دوباره سینما )
از اینکه هموطنانم مرا با دیگران اشتباه می گیرند خیلی شادمانم و ممنونم از همه آنها که مرا اشتباه می گیرند.چه اشتباهی از این دلپذیز تر که که گاهی در خیابان مرا از حیث ظاهر با هنر مند برجسته سرزمین مان جنای آقای ابولفضل پور عرب اشتباه می گیرند که در این مسیر اتفاقات و خاطرات با مزه ای دارم .اما از منظری دیگر جوانان سرزمین عزیزمان با من تماس می گیرند و می گویند ما را یاد هنرمند برجسته کشورمان حسین پناهی می اندازید .من در دل خدا را شکر می کنم و ایضا برای نبودنش غصه می خورم .
     حسین پناهی
همین حالا هم که اینها را می نویسم در حال غصه خوردن با دستهایم هستم . هر بار یاد خاطرات شور انگیزی که با استاد حسین پناهی ام داشتم می افتم دلم تنگ می شود ، کمی بغض می کنم و بعد جلوی چشم هایم را می گیرم و نمی گذارم اشک هایم بریزد روی زمین .
حسین پناهی عزیز مان انسان جامع ا لشمولی بود . خوب درس خوانده بود . ملا و با سواد بود و در حوزه ی زیباشناسی انسان قابل اعتنا و اثر گذار بود . حسین پناهی عزیزمان هنرمند ذوالفنونی هم بود. در نحله های مختلف هنری صاحب نظر بود . او ادبیات فارسی را می شناخت و با شعرهای بدیع و زبان منحصر به فردش اش دلبری می کرد . در کار سینما و تلویزیون وتئاتر بازی های درخشانی داشت .او نقش را مال خود می کرد و جهان مکتوب را با جهان شخصی اش هم افق می نمود . او کاراکترها را به خویشتن شبیه می کرد و این یک شیوه ی بازیگریست که غریزی است . هنرمندانی که چنین شیوه ای داشته باشند در عرصه ی بازیگری کم پیدا می شوند . حسین پناهی ، جان بود .
 حسین پناهی 6
من گاهی از خودم می پرسم محمد جان تو در جهانی که در آن
 
حسین پناهی ، عمران صلاحی ، بابک بیات
 
و ...دیگر
 
عزیزان نیستند چه می کنی ؟

 

این گوشه ای از صفای باطن بزرگ مرد تصویر سازی تلویزیون ، مهربان ، آموزگار، متواضع و زلال ( استاد صالح علاء ) بود در فراق نیک مرد دیگر شعر و ادب و هنر ( حسین پناهی )

 

 

آرزوی طول عمر برای شما و همه هنرمندان اندیشه و ادب و بزرگی دارم همیشه سالم باشید و برقرار.

شاگرد کوچک شما ( سعید روحی )

بازدید : 288 جمعه 15 دی 1391 نظرات (0)

 

 

           

 

روز به روز  شبکه های  ماهواره ای  با  تنوع  برنامه ها  و  همراه  با خواسته  مردم  به پیش  میروند و محبوبیت  خود را فراگیرتر  میسازند .  اگر  از  بیست ایرانی بپرسید که به  محض  ورود  به منزل اولین شبکه ای را که برای دیدن انتخاب میکنید چیست ؟  قطعا  پانزده نفر شبکه ای غیر از شبکه های داخلی را میبینند .
 یعنی واقعا  مدیران  و مسوولین  محترم  به این استقبال  گسترده مردم از شبکه های خارج از کشور واقف نیستند ؟  یا  باز هم  بحث لج و لجبازی و دادن آمار غلط  به  بالادستی هاست؟  چه  آمار بدهید  و چه  قبول  داشته باشید یا نداشته باشید  دیگر  کار  از جمع کردن  دیش  و رسیور و داخل خانه های مردم شدن  با توسل  به  خشونت  و  تنبیه  انضباطی  گذشته  است .  اگر  کمی  به  فکر  مردم و پر کردن اوقات استراحت  و  جمع  خانوادگی شان  هستید  چاره ای  بیندیشید  تا  همین  چند بیننده  اندک را  هم از دست  ندهید  .
 فقط  از  روی انصاف  یکبار  فقط  یکبار  برنامه  آنها  را  نه  از نظر  محتوی  بلکه از نظر ساختار و از نور و تصویر و تدوین گرفته ،  تا خلق لحظه های  مفرح  که مردم خواستارش هستند .  واقعا  شما  بودجه و امکانات و عوامل برای ساخت ( بفرمائید  صبحانه )  را ندارید  ؟  یا استودیویی برای نصب دکورهای متنوع و اجرای مجریان حرفه ای ؟  اگر به شرعییات اعتقاد دارید  که میدانم اکثرا دارید ، به خاطر حلال بودن حقوقی که از بیت المال میگیرید  کاری کنید که مردم ما مستحق آن هستند  . بجای این همه سانسور و گذاشتن ناظرانی  ناآگاه در زمینه فیلم و سینما بعنوان تصمیم گیرنده در پخش یا  جرح و تعدیل برنامه های جذاب ، و یا انتخاب غلط عوامل اجرائی ، بیش از این مردم را با رسانه ای که از ملی بودن آن فقط خواسته شما مدیران محترمدر آن اجرا میشود ، نه چیزی که عامه مردم میخواهند ، دور نکنید .
 آیا میدانید که برای دیدن شبکه های ماهواره ای دیگر نیازی به دیش و متعلقات آن نیست . اینترنت ، بله اینترنت هم به مددش آمده و چشم بر هم بزنیم قرار است تا سال آینده هر شبکه ای را که اراده کنید با آنتن های معمولی هم قابل دریافت باشد  . چشممان روشن . آن وقت هم میخواهید به همه آمار دهید که رسانه ملی 85% بیننده دارد ؟  نمیدانم هر چه بود و هر چه که شد گذشت ، اما تهاجم یا شبیهخون و هر چه که نامش را میگذارید  بیخ گوش من و شماست . پس تلاش کنیم که در ایران اسلامی ( من و تو )شویم و همه را سر یک سفره واحد به( شام) دعوت کنیم . 

 


       سعید روحی مردادماه 1391 

 

بازدید : 103 جمعه 15 دی 1391 نظرات (0)

   

 

مرجان محتشم : تن به روابط نا مشروع ندادم از سینما حذف شدم . کات دوباره با سعید روحی

بعد از ۸ سال سکوت مطلق در سینما ایران نظرم را درمورد ابزار ماندگاری در عرصه سینما متاسفانه ارتباطات برخی بازیگران با عوامل فیلم می دانم، البته فکر می کنم سکوت ۸ ساله من پاسخ مناسبی به این سوال است.
مرجان محتشم بازیگر سینما و تلویزیون درباره ابزار ماندگاری یک بازیگر در عرصه سینما اظهار داشت: کسانی در سینمای ایران قدرت کاذب بدست آوردند که لیاقت ماندن در این عرصه را نداشتند و برخی که مردم دوستشان دارند از صحنه حذف می شوند در واقع یکسری قربانی ماندگاری گروه دیگر می شوند.

مرجان محتشم و گلایه از رابطه های نا مشروع در سینما و تلویزیون برای پیشرفت

 

 

محتشم با بیان اینکه من نان موقعیتم را نخوردم افزود: من در اوج موقعیت کاری ام در مصاحبه های مکرر بیان کردم که به صورت مداوم کار نخواهم کرد، به دلیل اینکه به هر قیمتی حاضر نیستم در عرصه سینما باشم با اینکه عاشق کارم هستم.

محتشم تاکید کرد: محبوبیت بین مردم چیزی نیست که بتوان به راحتی آن را بدست آورد ولی متاسفانه برخی ستارگان به دلیل ابزار شدن و ارتباطات غیراخلاقی که باعث شرمندگی و تاسف است محبوب شدند که به اعتقاد من این محبوبیت نیست.

وی ادامه داد: چرا مرجان محتشم به عنوان یک بازیگر بدون حاشیه و کسی که اکثریت مردم از هر قشر و تیپی اعم از جامعه مذهبی و یا جامعه مدرن و … قبولش دارند و باید به خاطر اعتقاد به خدا و نپذیرفتن یکسری روابط غیراخلاقی از جامعه هنر حذف شوند و انگ مغرور بودن را بخورد؟!

مرجان محتشم و افشای روابط پشت پرده در سینما و تلویزیون

 

محشتم افزود: من از مرجان محتشم بودن ضربه خوردم زیرا برای من پارامتر های اخلاقی مهم تر از هر موضوع دیگری است حتی به قیمت ۸ سال سکوت و مدت ها جدایی از کاری که دوستش داشته باشم و به خاطر این دل آزردگی ها حاضر به ادامه فعالیت در عرصه سینما با این وضعیت نیستم.
بازیگر سریال «پس از باران» ادامه داد: همانطور که گفتم جایی برای کسانی که بخواهند با اعتقاد به خدا در عرصه ی سینما فعالیت سالم داشته باشند نیست و متاسفانه برعکس کسانی که تن به ارتباطات نامشروع می دهند در این عرصه بالا می روند. بازيگراني   را ميشناسم كه با رابطه هاي آنچناني بدون كمترين استعدادي يك شبه روي بيل بوردها ديده شدند ، حتي مجري تلويزيون به دليل رابطه نامشروع و غيراخلاقي بازداشت شد اما براحتي مجددا مشغول بكار شد و انگار نه انگار كه اتفاقي افتاده.

مرجان محتشم و افشای حقایق پشت صحنه در سینما

 

وی با بیان اینکه این روزها با یک بیماری دست و پنجه نرم می کند درباره شرایط بیمه خود گفت: من حتی در حال حاضر یک دفترچه بیمه هم ندارم و اکنون با این شرایط گاهی از طریق طراحی داخلی ساختمان امرار معاش می کنم و از طرفی حتی نوشته های من هم به دلیل مرجان محتشم بودن چاپ نمی شود.

بازدید : 98 پنجشنبه 14 دی 1391 نظرات (0)

..خسرو شکیبایی و دلتنگی های سعید روحی

 

سلام  حمید  هامون .  تو  را  خوب  میشناسم  ، چون  تو  خود منی ، تو  آئینه  تمام نمای  احساسات  ،  افکار  و  مظلومیت  من  و دوستان  بلند پرواز  منی  که  در  آن  دوران  ، همچون  پرنده ای  بال شکسته ،  در  قفس  تن  محبوس  بودند  و  توان  پرواز  نداشتند .

 

 هنگامی  که  بر  پرده  نقره ای  اولین  کلمات  را  با  آن  شور و احساس  تکرار نشدنی  بیان کردی  به  خود  میبالیدم  که  من  چقدر حمید  را  میشناسم  .  انگار  سالها  در  همسایگی  ما  بودی  و  هر روز  میدیدمت  .

خسرو شکیبائی و حمید هامون

 

 هامون  ، حمید هامون  شد  الگوی  جوانانی  که بین  سنت  ،  عرفان ، عشق ، زندگی ، روشنفکری  و مدرنیته  دست  و  پا  میزدند و  همیشه  هم  مورد  تمسخر  و  نیش  و  کنایه  قرار  میگرفتند  .  با تو  یاد  گرفتیم  عاشق  شویم  .  آموختیم  بخوانیم  نا خوانده ها را . بگوئیم  ، فریاد بزنیم  ، گریه  سر  دهیم  و  در  نهایت  دل  به  دریا بزنیم  .

...حمید هامون دلم برایت تنگ شده

 حمید جان  تو  مرید  علی  بودی ،  عشق  به  حسین  داشتی . پیوندی  مجنون وار  با ،  علی عابدینی  . مهشید  و  دکتر  و  عظیمی و  دیگران  تو  را  نفهمیدند  و  دیوانه ات  خواندند  ، تو  را  وادار  به جدائی  کردند  ، عقب مانده  و  غیر قابل  تحمل  نشانت  دادند  اما این  تو بودی  که  نشان  دادی  عاشق  کیست  و  معشوق بی لیاقت  از  آن  همه  شور  و  احساس  کودکانه  که  نشان  از  صداقت تو  بود  به  پول  پناه  برد  و تنهایت  گذاشت  .

 

 یاد  دیالوگ  آنیک شفرازیان  که  در  نقش  مادر بزرگ  به  تو  میگفت (  آی آی آی  حمید جان  ،  تنهائی؟  غمخوار نداری؟  تنهات گذاشته؟ )  تو   برای  ما  حکم  علی عابدینی  را  داشتی که شیفته اش بودی  .  چقدر  نوع  حرف  زدنت  ، لباس  پوشیدنت ،  خندیدن  و غر زدنت  به  همه  خصوصا  جوانان  سرایت  کرده  بود .  یادم  هست که  فیلم  را  با  چند  دوست  در  سینما آزادی  برای  چندمین  بار میدیدم  ، ضبط  صوتهایی  را  در  دست  تماشاچیان  دیدم  که  همه دیالوگهایت  را  ضبط  میکردند  . کیفهایی که به سبک تو بر دوش می انداختند و ... 

ما  که  تو  را  تنها  نذاشتیم  ، بعد  از  گذشت  سالها  هامون  شدنت باز  هم  برای ما همان تازگی  روز  اول  را  داشتی  پس  چرا  بی وفائی  پیشه  کردی  و  ما  را  تنها  گذاشتی ؟  این  رسم  رفاقت نبود . حتی  دخترت  هم  از  رفتنت  گله  دارد  و  میگوید  طاقت  دیدن هامون  و  دیگر  فیلمهایت  که  یکی  یکی  روانه  سینما  میشود  را ندارد  . ما  از  تو  گله  میکنیم  و  او  هم  از  ما  و  همه  کسانی  که  بر  سفره  معرفتت  از  تو  میخوردند  و  میبردن  ،اما  دیگر  حتی یادی  هم  از  خانواده ات  نمی کنند.

دختر زنده یاد خسرو شکیبائی

 .شهاب حسینی و خانم هوشیار همسر زنده یاد خسرو شکیبائی

 

  این  روزها  وقتی  خیلی  دلم  میگیرد  بیشتر  دلتنگ دیدنت میشوم .   اما   هر  چه  بگذرد ، بیشتر  از  پیش  مطمئن  میشوم  که تنها  هامون  زندگی   من ، تو   هستی   و  بس.

      تقدیم به خسرو شکیبائی عزیز به بهانه سالروز سفرش ( سعید روحی )

تعداد صفحات : 2

درباره ما
Profile Pic
انتشار رويدادهاي سينمايي و معرفي هنرمندان كشور
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • پيوندهاي كات دوباره سينما


    آمار سایت
  • کل مطالب : 28
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 9
  • بازدید ماه : 6
  • بازدید سال : 220
  • بازدید کلی : 13,416